یاد و خاطره 72 تن از یاران صدیق امام (ره) و در راس آنها شهید بهشتی در سالگرد شهادتشان گرامی باد.

به این بهانه و نه به این مناسبت که سخن از آن بسیار گفته شده ، مطلبی در سایت خبری قدس آنلاین دیدم که برایم جالب بود و توجه شما را به آن جلب می کنم:
پاسخ شهید بهشتی به یک شبهه
اسلام دین شاد زیستن است نه ماتم و اشک
قدس انلاین_مصطفی لعل شاطری: شاید شما هم این جمله را بسیار شنیده باشید که اسلام دینِ عزا و ماتم است و در آن شاد بودن
جایگاهی ندارد و...؛ که اغلب این دست صحبت ها یا از سوی منکرین دین اسلام مطرح می شود و یا گاهی خدایی نکرده از سوی دین
مداران بسیار افراطی (غلاة) که متاسفانه از صدر اسلام تاکنون در جامعه ی عظیم مسلمین حضور داشته اند، ولی آیا به راستی این
گونه سخنان اعتبار دارند؟
آیت الله شهید دکتر سید محمدحسین بهشتی، که یکی از چهره های درخشان و برجسته ی انقلاب اسلامی ایران بوده است که در به ثمر
رسیدن این نهضت عظیم، نقش بسیاری داشته است در گوشه ای از خاطرات جوانی خود بسیار زیبا به این مسئله پاسخ می دهند، ایشان
می نویسند:
یادم می آید که در آغاز دوران بلوغ حدود 14 یا 15 ساله بودم و تحصیلات علوم اسلامی را هم تازه شروع کرده بودم. در این سن، انسان نشاط و شادابی خاصی دارد. ما پیش از مباحثه، بعد از مباحثه، پیش از درس، بعد از درس، با دوستان می گفتیم و می خندیدیم. یکی از دوستانم که با من هم مباحثه بود و چند سالی از من بزرگتر بود، شاید در آن موقع 21 یا 22 سال داشت، از بازار درآمده بود و به تحصیلات علوم اسلامی پرداخته بود. خلاصه بزرگ شده جلسات مذهبی معمولی و هیئت ها و این ها بود. ایشان وقتی ما می خندیدیم، می گفت: فلانی، حالا که آغاز تحصیل علوم اسلامی است بهتر است خودمان را عادت بدهیم و نخندیم یا کمتر بخندیم. گفتم: چرا؟ گفت: این آیه قرآن است: «فَلَیَصحِکوا قَلیلاً و لَیَبکُوا کَثیراً، باید کم بخندند و زیاد بگریند.» (سوره توبه، آیه: 82) در آن موقع که ایشان این آیه را می خواند، یکی دو تا حدیث هم به این مناسبت خواند و من فکر نکردم که بروم مطالعه کنم. آغاز دوران تحصیلم بود و اصولاً آدم به این فکر نمی افتد که برود مطالعه کند و ریشه آن را دریابد، و ببیند که قرآن چرا می گوید: «فَلَیَصحِکوا قَلیلاً و لَیَبکُوا کَثیراً».
البته عین این جمله در قرآن هست. به او گفتم: بالاخره به من بگو ببینیم که این خندیدن کار حرامی است یا نه؟ گفت: نه، حرام نیست. ولی خوب بهتر است یک مسلمان زبده و ورزیده نخندد. گفتم: حالا که حرام نیست، من می خندم. برای این که فطرت من نمی تواند فعلاً این تعلیم را بپذیرد؛ و چون تعلیم مربوط به واجب و حرام نیست، باشد تا بعد ببینیم چه می شود. چند سالی گذشت. البته این موضوع هم دیگر از خاطر من رفته بود. اولین مطلبی بود که من به صورت مستقل و بر اساس قرآن و کتاب و سنت درباره اش تحقیق می کردم. به همین سبب تصمیم گرفتم یک بار قرآن را از اول تا آخر با دقت بخوانم و آن را به صورت یک کتاب علمی بررسی کنم.
تا آن موقع مکرر قرآن را خوانده بودم و مکرر این آیه را دیده بودم، اما مثل این خواندن های معمولی، بی توجه از آن گذشته بودم، بدون دقت کافی. این بار که بنا داشتم برای بررسی یک مسئله اسلامی قرآن را از اول تا آخر با دقت مطالعه کنم، رسیدم به این آیه. به خودم گفتم: عجب، این آیه در قران هست، اما مطلب درست در نقطه مقابل مطلبی است که آن آقا از آن فهمیده است و آن دستوری بود که پیغمبر صادر کرده بود که باید تمام نیروهای قابل برای شرکت در مبارزه علیه کفار و مشرکینی که به سرزمین اسلام هجوم آورده بودند، بسیج شوند. ایشان برای یک بسیج عمومی فرمان صادر کرده بود. عده ای با بهانه های مختلف از شرکت در این لشکرکشی خودداری کرده بودند و از فرمان خدا و پیغمبر تخلف کرده بودند. خداوند در این آیات قرآن می فرماید: «لعنت خدا باد بر این کسانی که دیدند پیغمبر با انبوه مسلمانان به میدان نبرد می روند اما باز هم زندگی دوستی، آن ها را وادار کرده از فرمان خدا و رسولش تخلف کنند و بمانند» و به دنبال آن به عنوان یک نفرین و کیفر می فرماید: «از این پس کم بخندند و زیاد بگریند.»
حالا شما از این آیه چه می فهمید؟ می فهمید که از دیدگاه اسلام، زندگی، نشاط، نعمت و رحمت خداست و زندگی توأم با گریه و زاری و ناله، خلاف رحمت و نعمت خداست. نعمتی هست و عذابی هست و خدا در مقام نفرین یا در مقام نکوهش از این تخلف می فرماید: «از این پس از نعمت خنده و نشاط فراوان کم بهره باشید و همواره گریان و غمزده زندگی کنید.» بنابراین با مطالعه اسلام براساس قرآن دیدم آیه درست خلاف آن مطلب را می گوید. این نوع استنباط های نابجا و تلقین آن به مسلمانان به اضافه عوامل دیگر سبب شد که جامعه ما توجهش به مسئله تفریح کم باشد.
تفریح یکی از نیازهای زندگی انسان است، یعنی نه فقط به عنوان تجدید قوا، بلکه اصولاً به عنوان یکی از نیازهای اصیل. ملاحظه کنید برای مثال، انسان غذا می خورد؛ این خوردن غذا از نظر طبیعت هدفش این است که بدن ما آن مقدار از کالری و انرژی را که مصرف کرده است مجدداً از راه خوردن غذا تولید نماید. این یک نیاز طبیعی است که هدفش تأمین قوای تحلیل رفته است. اما یک نیاز طبیعی است نه ارادی. تفریح برای انسان ها یک چنین حالتی دارد. چه کسی می تواند درباره اسلام بگوید: اسلام دین غم و اندوه و گریه و زاری و بی نشاطی است در حالی که قرآن با صراحت می گوید: «قُل مَن حَرَّمَ زینَةَ الله الّتی اَخرجَ لِعبادِهِ والطیّباتِ مِنَ الرِّزق قُل هِیَ للّذین آمنوا فی الحیوةِ الدّنیا خالصةً عِندالله یوم القیامة» (اعراف، آیه: 32) اصلاً درست به عکس، درست در نقطه مقابل، اسلام دین نشاط است. این آیه قرآن هم در سال های آخر بعثت و هم در سال های آخر هجرت نازل شده است و می گوید: «بگو (در برابر کسانی که تحریم می کردند بسیاری از مواهب زندگی را) ای پیغمبر اعلام کن، و بگو چه کسی حرام کرده است زینت و آرایش و زیبایی هایی را که خداوند از درون طبیعت برای بندگانش بیرون کشیده، چه کسی حرام کرده است روزی های پاک، مواهب پاک، مواهبی که انسان از ان ها لذت مشروع صحیح می برد. بگو این مواهب این روزی های پاک، این زیبایی ها، برای مردم با ایمان در همین زندگی دنیا و در زندگانی جاوید و آخرت هم همین زیبایی ها و همین مواهب برای مردم با ایمان است.» و این ها همه نشانه ی تاکید اسلام بر شاد زیستن و استفاده از مواهب الهی است، نه غم و غصه و اندوه.
منابع:
1- نظری، مرتضی. خاطرات ماندگار. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378.
2- روزنامه جمهوری اسلامی، مورخه 27/3/1366؛ شماره 2333.
قدس آنلاین / کد خبر: 133651