«وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَّوَدَّةً لِّلَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ قَالُوَاْ إِنَّا نَصَارَى ذَلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ»؛
"قطعا کسانی را که گفتند «ما نصرانی هستیم»، نزدیکترین مردم در دوستی با مؤمنان خواهی یافت، زیرا برخی از آنان دانشمندان و رهبانانیاند که تکبر نمیورزند"
درگذشت ادیب و نویسنده بزرگ، جرج سمعان جرداق را که در 5 نوامبر 1914 مطابق با 14 آبان 1393 به رحمت ایزدی پیوست به عموم آزادگان و عدالت طلبان عالم تسلیت گفته و رحمت و مغفرت الهی را برای آن مرحوم از خداوند منان طلب می نمایم.
برای نخستین بار جرج جرداق درباره راز عدم نوشتن در باره شخصیت دیگری غیر از علی سخن میگوید و در گفت و گو با شفقنابیان میکند: «عدهای از مردم کشورهای حوزه خلیج فارس و مصر به من پیشنهاد میکردند که مثلا در مورد عمر و یا دیگران بنویسم... اما من نپذیرفتم نه به این خاطر که بخواهم بگویم عمر و یا کس دیگری بد است نه اصلا اینطور نبود بلکه من پس از علی علیه اسلام کسی را شایسته نوشتن ندیدم و تصمیم گرفتم که جز در مورد علی (ع) ننویسم... انقلاب علی علیه السلام انقلاب انسانی، اجتماعی، فکری و فرهنگی بود و در آن بین دو جبهه فسق و قتل و قاچاق انسان و برده و مرگ از یک طرف و جبهه دین و رحمت و عدالت و انسانیت و آزادی و حیات فاصلههای زیادی بود. موظف شدم که جبهه علی را که خالص ترین جبههها است، مورد بررسی و تحلیل قرار دهم. این جبهه راه را برای من روشن کرد و چراغ راهم شد ».
السلام علیک یا ابا عبدالله (ع)
و علی الارواح التی حلت بفنائک
شــیعـــیان دیــگــر هــوای کـربــلا دارد حــسـین
روی دل بــــا کــــــاروان کــــربــلا دارد حــســین
از حـــریـم کعبه جدش به اشکی شست چشم
مـــروه پشــت ســر نــهاد امـا صفا دارد حسین
می بــرد در کربـــلا هـــفــتاد و دو ذبـــح عــظـیم
بــیش از ایــنها حــرمت کــوی مـنا دارد حـسین
بـــس کـه محـمل ها رود منزل به منزل با شتاب
کس نمــی دانــد عــروسی یا عــزا دارد حـسین
السلام علی الحسین (ع) و علی علی بن الحسین (ع)
وعلی اولادالحسین (ع) و علی اصحاب الحسین (ع)
عید سعید غدیر، عید امامت و ولایت بر عموم شیعیان و آزادگان عالم مبارک باد.
غدیر یک تفکر است
واقعه غدیرحادثه اى تاریخى نیست که در کنار دیگر وقایع بدان نگریسته شود. غدیر تنها نام یک سرزمین نیست. یک تفکر است، نشانه و رمزى است که از تداوم خط نبوّت حکایت مى کند. غدیر نقطه تلاقى کاروان رسالت با طلایه داران امامت است. آرى غدیر یک سرزمین نیست، چشمه اى است که تا پایان هستى مى جوشد، کوثرى است که فنا برنمى دارد، افقى است بى کرانه و خورشیدى است عالمتاب.
حدیثی که به تنهایی برای اثبات ولایت کافیست !
برخی، در تلاش برای توجیه آنچه بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله در جامعه اسلامی اتفاق افتاد، برداشتی از کلمات آن حضرت در غدیر خم ارائه می دهند که نتیجه اش امری غیر از بحث خلافت است. در برابر این تلاش عالمان شیعی سعی داشته اند با ارائه دلایل بیان کنند که رسول خدا صلی الله علیه و آله در غدیر خم جانشین بعد از خود را تعیین فرموده است.
با رجوع کوتاه به تاریخ دویست ساله ابتدای اسلام، روشن می شود معنای حدیث غدیر در آن زمان بسیار واضح بوده است. از جمله وقایع تاریخی که نشان دهنده وضوح حدیث غدیر است، بحث هایی است که بین بزرگان صدر عالم اسلام[1] روی داده است؛ بزرگانی که عموما مخالف امامت علی بن ابی طالب علیه السلام بوده اند.[2] مناشده ی[3] امام علی علیه السلام با اهل شوری، مناشدهی امام حسین علیه السلام با بزرگان جهان اسلام، مناشده ی اصبغ بن نباته با ابوهریره و مناظره مامون عباسی با علمای زمان خود چهار نمونه از این موارد است.
اقرار شوری بر انتصاب ولایت
عمر بن خطاب شورایی شش نفره را تعیین نمود تا پس از مرگش در جلسه ای یکی را از بین خود به عنوان سومین خلیفه تعیین کنند.[4] امام علی علیه السلام که یکی از این شش نفر بود، در آن جلسه بسیاری از ویژگی های خود را بیان کرده، بقیه را سوگند می دهد که اگر درست می گوید تاییدش کنند و اگر گفته هایش غلط است اعلام نمایند.
واقعه غدیر یکی از مواردی است که حضرت بیان می کند. علامه امینی از کتاب "الدر النظیم"[5] نقل می کند که عامر بن واثله می گوید:
«روز شوری پای در ایستاده بودم و شنیدم که علی گفت: «... شما را به خدا سوگند می دهم، آیا در بین شما کسی غیر از من هست که رسول خدا روز غدیر خم او را برای ولایت نصب کرده باشد؟» و آنها خدا را شاهد گرفتند که خیر، کسی دیگر نیست».[6]
تعبیر "نصب" روشن می کند که ماجرای غدیر مربوط به خلافت بوده است و تمامی اهل شوری تصدیق کردند که رسول خدا صلی الله علیه و آله در این روز امام علی علیه السلام را بعد از خود نصب فرمود.
سکوت دشمن در برابر حق
معاویه نیز از کسانی است که اعتراف دارد منظور رسول خدا صلی الله علیه و آله در غدیر، تعیین خلیفه بعد از خود بوده است. پس از قتل عثمان، معاویه به بهانه خونخواهی عثمان بر طبل جنگ با امام علی علیه السلام کوبید و جنگ صفین را به راه انداخت.[7] در این بین نامه های فراوانی میان امیرالمومنین علیه السلام و معاویه رد و بدل شده است.
یکی از نامه ها را اصبغ بن نباته[8] برای معاویه برد. وقتی معاویه نامه را خواند به اطرافیان خود گفت: «علی قاتلان عثمان را به ما نخواهد داد».[9] در این هنگام اصبغ گغت: «معاویه! خون عثمان را بهانه قرار مده، تو به دنبال حکومت و سلطنت هستی و الا اگر می خواستی در زمان حیات عثمان او را یاری می کردی. اما در آن زمان منتظر نشستی تا کشته شود و قتلش را وسیله به قدرت رسیدن خود قرار دهی.» اصبغ سپس رو به ابوهریره[10] کرده، او را به خدا و پیامبرش سوگند می دهد که آیا در غدیر خم حاضر بوده است و چون ابوهریره جواب مثبت می دهد، اصبغ از او می پرسد: «رسول خدا در مورد علی چه گفت؟» ابوهریره جواب می دهد:
«هر که من مولای اویم علی مولایش است. خدایا ولیّ آنان باش که ولایتش را بپذیرد و دشمن هر که باش که دشمن اوست».
در این هنگام اصبغ به ابوهریره می گوید: «در این صورت تو ولایت دشمن خدا را پذیرفته، با ولی خدا دشمنی کرده ای».[11]
در تاریخ نیامده است که ابوهریره یا هیچ یک از افرادی که در آن جلسه بوده اند[12] به اصبغ اعتراض کنند که منظور رسول الله صلی الله علیه و آله ولایت پذیری امام علی علیه السلام نبوده است.
شهادت هفتصد شاهد
یکی دیگر از مواردی که در آن بسیاری از بزرگان جهان اسلام به انتصاب امیر المومنین علیه السلام در روز غدیر اعتراف کرده اند مناشده امام حسین علیه السلام با بزرگان صحابه و تابعین است. دو سال قبل از مرگ معاویه امام حسین علیه السلام به همراه بسیاری از بنی هاشم به حج رفتند. امام در حج هر کس از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و بزرگان که در جامعه به خوبی و عبادت شناخته می شد را دعوت کردند. با این اقدام بیش از هفتصد نفر[13] نزد حضرت جمع شدند. سپس امام سخنرانی کرده، به حاضران فرمودند که اگر آنچه را از امام می شنوند قبول دارند آن را به افراد مطمئن منتقل کنند. یکی از مطالب بسیاری که حضرت بیان فرمودند واقعه غدیر بود. امام فرمودند:
«شما را به خدا سوگند می دهم آیا می دانید که رسول الله صلی الله علیه و آله علی بن ابی طالب علیه السلام را در غدیر خم نصب کرده، ولایت او را اعلام نمود و فرمود هر که این ماجرا را دید به غایبان ابلاغ کند؟».
هفتصد نفری که نزد حضرت بودند تصدیق کردند که رسول الله صلی الله علیه و آله چنین کاری کرد.[14]
در این بیان نیز عبارت "نصب" صراحتا آمده و کسی در منظور پیامبر صلی الله علیه و آله تردید نکرد.
مناظره ای کوبنده
آخرین موردی که در این نوشتار به آن اشاره خواهد شد اعتراف گرفتن مامون عباسی از عالمان زمان خود در مورد انتصاب امام علی علیه السلام در غدیر است. مامون به یحیی بن اکثم، قاضی القضاة دربار، دستور می دهد با چهل نفر از فقیهان فهیم و توانای بر پاسخگویی نزدش حاضر شود. سحر روز بعد همگی نزد خلیفه حاضر شدند. مامون بعد از نماز آنان را به حضور طلبید و گفت قصد دارد در عقیدهای که دارد با آنان مناظره کند. سپس گفت:
«امیرالمومنین چنین عقیده دارد که علی بن ابی طالب بهترینِ خلفای خدا بعد از رسول الله و شایسته ترین مردم به جانشینی اوست».
اسحاق بن ابراهیم گفت: «یا امیرالمومنین! در میان ما هستند کسانی که آنچه امیر در مورد علی گفت را نمی دانند و امیر هم ما را برای مناظره احضار کرده است».
سپس مناظره بین اسحاق و مامون آغاز شده، مطالبی رد و بدل می شود تا اینکه مامون می پرسد: «اسحاق! آیا حدیث ولایت را قبول داری؟» و پس از جواب مثبت اسحاق به او می گوید: «پس برای ما بخوانش». بعد از خواندن اسحاق، مامون می گوید: «آیا چنین نیست که این حدیث بر گردن ابابکر و عمر برای علی حقی گذاشت که بر گردن علی به نفع آنها چنین حقی را نگذاشت؟» اسحاق پاسخ می دهد: «مردم می گویند (!) این حدیث به خاطر دعوایی است که بین زید بن حارثه و علی اتفاق افتاد و زید وَلاء[15] علی را نفی کرد». در این هنگام مامون با یادآوری این مطلب که زید قبل از حجة الوداع فوت کرده بود به اسحاق گفت: «تو چطور خود را با این حرف راضی کردی؟!» اسحاق که پاسخی نداشت در برابر استدلال مامون سکوت کرد.
سی و نه فقیه همراه او نیز دفاعی نداشتند تا بحث را ادامه دهند!
تنها همین یک حدیث کافیست
اعتراف اصحاب شوری پس از مرگ عمر بن خطاب، اعتراف معاویه و دوازده نفر از یارانش، اعتراف بیش از هفتصد نفر از اصحاب و تابعین بزرگ عالم اسلام دو سال قبل از مرگ معاویه و اعتراف چهل نفر از فقهای بزرگ اسلامی در زمان مامون بر اینکه طبق حدیث غدیر، رسول الله صلی الله علیه و آله علی بن ابی طالب علیه السلام را خلیفه بعد از خود معرفی کرده است به خوبی نشان می دهد معنای این حدیث در آن زمان چنان روشن بوده است که اهل بیت علیهم السلام و شیعیان ایشان برای اثبات حقانیت خود تنها این حدیث را نقل می کردند. [16]
پی نوشت:
[1] - این تعبیر ناظر به وضعیت جامعه اسلامی در آن تاریخ است. تمام افرادی که در این مقاله از آنان نام آورده می شود در زمان خود شخصیتی مهم و تاثیر گذار و مورد توجه مردم بوده اند.
[2] - مسلما اعتراف مخالفان یک مطلب بر درستی آن، دلیلی استوار بر صحت آن امر است. خوشتر آن باشد که سر دلبران گفته آید در حدیث دیگران
[3] - «مناشده» یعنی سوگند دادن برای تصدیق یا تکذیب خبری. به عنوان مثال کسی، شاهدی را در دادگاه آورده به او می گوید: «تو را به خدا قسم می دهم آیا ندیدی که فلانی به زور وارد خانه من شد و مرا کتک زد». این سوگند و پرسش را مناشده می گویند. در این حال فرد مقابل خود را موظف می داند طبق همان سوگند آنچه را واقعا می داند بیان کند.
[4] - قطعا این شش نفر از بانفوذترین افراد عالم اسلامی در آن زمان بوده اند: شوری شامل این شش نفر بوده است: علی بن أبی طالب علیه السلام، عثمان، طلحه، زبیر، سَعد بن أبی وَقّاص و عبد الرحمان بن عَوف.
[5] - الدر النظیم نوشته عالم سنی ابن حاتم شامی است.
[6] - الغدیر، ج1، ص329.
[7] - امام در جواب نامه ای که معاویه در آن علت جنگ را خونخواهی عثمان معرفی کرده است جوابآهای کوبنده ای به این ادعا می دهد. از جمله می فرماید: مگر عثمان اولیای دم ندارد که تو خونخواهی او را می کنی یا اینکه خانواده ی او تو را وکیل خود کرده اند.
[8] - اصبغ بن نباته از یاران خاص امیرالمومنین علیه السلام و مورد اطمینان ایشان بوده است. او به محبت امام علی علیه السلام مشهور و از فرماندهان شرطه الخمیس بود. شرطه الخمیس افرادی بودند که در زمان خلافت امام علی علیه السلام با ایشان پیمان بستند که هرکاری امام دستور دهد انجام دهند در مقابل امام هم بهشت را برایشان ضمانت کرده بود.
[9] - معاویه خونخواهی عثمان را بهانه جنگ کرده بود و اظهار می داشت که اگر امام علی علیه السلام قاتلان عثمان را به او دهد دست از جنگ بر می دارد. این در حالی است که از سویی علت جنگ امام با او ربطی به قتل عثمان نداشت بلکه اکنون طبق فرایندی که امثال معاویه ادعای قبول داشتن آن را داشتند امام علی علیه السلام خلیفه مسلمین شده بود و اگر کسی در جامعه مرتکب خطایی شده بود خلیفه باید او را محاکمه و مجازات می کرد نه معاویه یا دیگران. از سوی دیگر فرزندان عثمان زنده و توانمند بودند ولی آنان معاویه را وکیل در خونخواهی نکرده بودند و معاویه این ادعا را تنها بهانه ای برای سرباز زدن از بیعت با خلیفه جدید قرار داده بود. برای اطلاع بیشتر از این ماجرا ر.ک: حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه، جعفریان، صص:92 تا 94.
[10] - از یاران و همراهان معاویه و از افرادی که احدایث فراوانی در ذم و نقص امام علی علیه السلام جعل کرد.
[11] - الغدیر،ج1،ص:405.
[12] - برادر معاویه عتبه، عمرو بن العاص، ولید بن عقبه (خدای متعال در آیه 6 سوره حجرات او را فاسق معرفی کرده است. ر.ک: تفسیر ابن کثیر از عالمان اهل سنت ذیل این آیه)، شرحبیل، حوشب، ابی الکلاع، ابن عامر، عبد الرحمن بن خالد، ابوالدرداء، نعمان بن بشیر، ابو امامه باهلی و ابو هریره دوازده نفری اند که همراه معاویه در آن مجلس حضور داشته اند.
[13] - اکثر این افراد از تابعین و حدود دویست نفر آنان از اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله بودند.
[14] - الغدیر،ج1،صص 398 تا400.
[15] - وَلاء پیمانی بوده است که دو نفر با هم می بستند و طبق آن یکی مولی دیگری می شد. در این حال اگر نفر دوم فوت می کرد مولای او از او ارث می برد.
[16] - البته همانطور که مشاهده می شود، در زمان مامون تلاشهایی هرچند ناشیانه و ابتدایی برای تغییر معنای حدیث شروع شده بود. اما در موارد قبلی که به صدر اسلام نزدیکتر بود، این ادعا که معنای حدیث غدیر نصب امام علی بن ابی طالب علیه السلام به خلافت بعد رسول الله صلی الله علیه و آله است، واضح و مقبول مخالفان و موافقان بوده، هیچ مقاومتی در برابرش صورت نمی گرفت.
-----------------------------------------
منبع: www.tebyan.net
خجسته میلاد حضرت امام هادی (ع) بر عموم شیعیان مبارک باد.
مَن یَزرَع خَیرا یَحصُد غِبطَةً و مَن یَزرَع شَرّا یَحصُد نَدامَةً : امام هادى علیه السلام
. هر که بذر خوبى بکارد ، شادمانى بدرود و هر که تخم بدى بیفشاند ، پشیمانى مى درود
خلاصه اى از زندگى امام دهم حضرت على النقى علیه السلام
نام : على
نام پدر: امام جواد علیه السلام
نام مادر: سمانه
شهرت : نقى ، هادى
کنیه : ابوالحسن سوم
محل تولد: مدینه منوره
زمان تولد: 15 ذیحجه سال 213 هجرى قمرى
زمان شهادت : 28 جمادى الاخر سال 254 هجرى قمرى
محل شهادت : در شهر سامراء توسط معتز خلیفه عباسى در 41 سالگى
زیارتگاه امام : شهر سامرا در عراق کنونى
سیر حیات : - هشت سال پیش از امامت و رهبرى - دوازده سال دوران امامت قبل از خلافت متوکل - چهارده سال همزمان با خلافت ستمکارانه متوکل عباسى
همسران آن حضرت : یک زن
فرزندان آن حضرت : 5 فرزند، 4 پسر و یک دختر
ماجراى زنى که ادعا مى کرد دختر حضرت فاطمه (علیها السلام ) است
روایت شده است که در عهد متوکل زنى به نام زینب ، ادعا مى کرد که مادر من فاطمه (علیها السلام ) دختر رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم ) است . متوکل به آن زن گفت : تو جوانى و از زمان حضرت رسالت نزدیک به چهارصد سال مى گذرد. چگونه تو در این مدت پیر نشده اى ؟ زینب گفت : حضرت رسالت در حق من دعا کرد و دست مبارک بر سر من کشید و از حقتعالى خواست که بعد از هر چهل سال من مجددا جوان شوم و من تا به حال این حکایت را براى کسى نگفته بودم و اکنون به علت اکتساب بعضى ضروریات لازم دانستم که پرده از این راز بردارم و ماجراى خود را براى خلیفه زمان بیان نمایم . متوکل مشایخ آل ابى طالب و اولاد عباس و پیران قریش را احضار نمود و خصوصیات حال زینب فاطمه (علیها السلام ) را از ایشان سؤ ال نمود. آنها که اطلاع داشتند، گفتند که زینب دختر فاطمه (علیها السلام )، در فلان سال وفات نمود و براى ما این گونه ذکر کرده اند حقیقت زمان وفات او نزد مورخان محقق و مسطور است . آن زن چون این حکایت را از آن جماعت شنید و فهمید که نزدیک است رسوا شود گفت : این روایت افترا و دروغ است و احوال من تا این زمان بر همه کس از زندگان و مردگان مخفى و پوشیده بوده است . پس متوکل به آن جماعت گفت که شما هیچ دلیلى غیر از این روایت بر فوت زینب بنت فاطمه (علیها السلام ) ندارید؟ گفتند: جز این روایت حجت دیگرى نداریم . متوکل گفت : درست نیست که بدون حجت و دلیل سخن کسى را رد کنیم و بى دلیل بر شخصى اعتراض نمائیم . آن گاه اهل مجلس گفتند: کسى که بر این روایت حجتى دارد و مى تواند این اشتباه را رفع نماید، ابوالحسن على النقى علیه السلام است . خلیفه این سخن را تحسین نمود و آن حضرت را احضار نمود و او را از ادعاى آن زن مطلع ساخت . حضرت فرمود: این ادعا کذب و دروغ است . وفات زینب دختر فاطمه (علیها السلام ) در فلان روز از فلان ماه از فلان سال بود. متوکل گفت : این جماعت نیز همین گونه خبر دادند، و من آوردن حجت و دلیل را لازم مى دانم ، چون زینب این روایت را قبول ندارد. پس اگر بر دروغ او دلیلى بیاورى بسیار نیکو است .
حضرت فرمود که گوشت اولاد فاطمه را حقتعالى بر درندگان حرام گردانیده است . اگر این زن بر ادعاى خود صادق است ، به پیش شیران خلیفه رود و برگردد تا حقیقت و صداقت گفتار او ظاهر گردد. متوکل به آن زن گفت : چه مى گویى ؟ گفت : من هرگز پیش شیرها نمى روم . امام على النقى علیه السلام قصد قتل مرا دارد که این سخن را مى گوید. از اولاد فاطمه جمع زیادى از بنى حسن و بنى حسین در این مجلس حاضرند. به یکى از آنها بگو تا پیش این شیرها برود. بعضى از اهل مجلس که نسبت به آن حضرت دشمنى داشتند، گفتند: یا امیرالمؤ منین ! چرا خود ابوالحسن علیه السلام به نزد شیرها نمى رود؟ متوکل از این سخن خوشحال شده و گفت : اى ابوالحسن علیه السلام ! چرا تو به میان شیران نروى تا صدق سخنان تو بر این جماعت آشکار گردد و ببینند که به بنى فاطمه از درندگان آسیبى نمى رسد. حضرت فرمود: اکنون اختیار در دست توست ، به هر کس بگویى مى رود. متوکل گفت : مى خواهم که تو بروى . حضرت فرمود: این کار را مى کنم انشاء الله تعالى و حرفى ندارم . سپس فرمود تا نردبانى حاضر کردند و به آن مکان که شیران درنده بودند گذاشتند و طوق از گردن شش عدد شیر درنده مهیب بر داشتند پس آن حضرت پایین رفته و در میان آنها ایستاد. شیرها یک یک پیش حضرت بر زمین افتادند و صورت بر خاک عجز مالیدند و سرهایشان را بر روى دستهاى خود گذاشتند و نزدیک آن حضرت خوابیدند. حضرت دست شفقت بر سر هر یک از آنها کشیده و هر کدام از شیرها بر خاسته و به طرفى رفتند. حضار مجلس از مشاهده این حال بسیار متعجب و حیران شدند. وزیر متوکل گفت : این کار براى تمشیت (1) مملکت مخل (2) است ، زیرا که مردم مثل این معجزه که از ابوالحسن علیه السلام مشاهده نمودند، به جانب او مایل مى شوند. مصلحت آن است که قبل از آن که این خبر منتشر شود، او را پیش شیران بیرون بیاورى . پس متوکل گفت : اى ابوالحسن ! علیه السلام حقتعالى تو را از آفتها محفوظ مى دارد، اکنون بیرون بیا. چون آن حضرت به طرف نردبان آمد، شیرى که از همه شیرها بزرگتر بود، قصد بیرون آمدن کرد. حضرت به او اشاره کرد که برگردد. آن شیر از پشت سر آن حضرت برگشت و در جاى خود قرار گرفت . هنگامى که حضرت بیرون آمد، فرمود: هر کس که ادعاى فرزندى فاطمه (علیها السلام ) مى نماید، در میان این شیران خود را بیازماید. پس متوکل به آن زن گفت که به میان این شیران برو. زن گفت : هیهات ، هیهات من دروغ گفتم و ادعاى باطل کردم . من دختر فلانى ام و نهایت احتیاج باعث شد تا من این سخن دروغ را بگویم و این مادر من است و اشاره به زنى کرد که در مجلس ایستاده بود. متوکل بعد از شنیدن این سخنان حکم کرد که او را به میان را به میان شیران بیندازند. مادر آن زن خیلى التماس نمود و اهل مجلس نیز شفاعت او را کردند و متوکل او را به مادرش بخشید.
نقل از کتاب : معجزات امام هادى علیه السلام ، تالیف : حبیب الله اکبر پور
خدایا به چراغانی شادی بخش صحن آزادی ،آزادی مظلومان جهان اسلام را امضا کن.
خدایا به مهربانی صحن گوهرشاد، گوهر شادی را در این سرزمین ، نایاب مپسند.
خدایا به صفای صحن کوثر ، ما رادر دنیا وآخرت جرعه نوش کوثر بخواه.
خدایا به برکت صحن غدیر ، ما را قدر دان و پیام رسان غدیر قرار ده
خدایا به جماعت باشکوه صحن جامع ،قلب مارا جامع جمیع معرفتها قرار بده.
خدایا به طراوت بهارانه دارالحجه ، بهار ظهور حجتمان را برسان.
خدایا به نواهای ملکوتی دارالحفاظ، قران را حافظ ما وما را حافظ قرآن قرار ده.
خدایا به آینه های دارالسیاده. امسال را سال سیادت اسلام ومسلمین قرارده .
خدایا به صمیمیت دارالرحمه ، رحمت خاصه خود رااز ما دریغ نکن.
خدایا به درگاه دارالشکر ، مارا شکرگزار نعمت همسایگی امام رضا (ع) قراربده .
خدایا به پنجره توسل دارالاجابه ،دعای دردمندان اجابت فرما....
خجسته میلاد حضرت ثامن الحجج (ع) و کریمه اهل بیت، حضرت فاطمه معصومه(س) مبارک باد.
پادشاهی را وزیری عاقل بود،از وزارت دست برداشت.
پادشاه از دگر وزیران پرسید وزیر عاقل کجاست؟
گفتند از وزات دست برداشته و به عبادت خدامشغول شده است
پادشاه نزد وزیر رفت و از او پرسید از من چه خطا دیده ای که وزارت را ترک کرده ای؟
گفت از پنج سبب:
اول: آنکه تو نشسته میبودی و من به حضور تو ایستاده میماندم اکنون بندگی خدایی میکنم که مرا دروقت نماز حکم به نشستن میکند.
دوم: آنکه طعام میخوردی و من نگاه میکردم اکنون رزاقی پیدا کردهام که اونمی خورد و مرا میخوراند.
سوم: آنکه توخواب میکردی و من پاسبانی میکردم اکنون خدای چنان است که هرگز نمیخوابد و مرا پاسبانی میکند.
چهارم: آنکه میترسیدم اگر تو بمیری مرا از دشمنان آسیب برسد اکنون خدای من چنان است که هرگز نخواهد مرد و مرا از دشمنان آسیب نخواهد رسید.
پنجم: آنکه میترسیدم اگر گناهی از من سرزند عفو نکنی، اکنون خدای من چنان رحیم است که هر روز صد گناه میکنم و اومی بخشاید .
در نخلستان پیرمردی را در حال کار دیدم ...
هر دو گرسنه شدیم ... سفره اش را باز کرد، یک تکه نان خشک از سفره بیرون آورد، چند قطره آب روی آن پاشید، با زانوهایش آن را تکه کرد ... گفتم این هم شد غذا ؟؟! گفت غذای بهتری میخواهی برو به شهر به خانه ی مجتبی(ع). او مرد کریمی است. ....
رفتم خانه مجتبی(ع) .. دیدم سفره با برکتی انداخته و از فقرا به بهترین صورت پذیرایی می کند ...
غذایم را خوردم و چند تکه هم پنهانی برداشتم که ببرم ... مجتبی (ع) دید و گفت اگر باز هم میخواهی ببر و اگر پول هم میخواهی به تو بدهم. گفتم این چند تکه را برای خودم نمیبرم. برای پیرمرد فقیری در نخلستان میبرم... گفت کدام پیرمرد؟ آدرسش را که دادم گفت آن پیرمرد بابایم علی(ع) و صاحب این سفره است.....
یا علی(ع)
حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) :
«إِنَّمَا الْخَلیفَةُ مَنْ سارَ بِسیرَةِ رَسُولِ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم) وَ عَمِلَ بِطاعَةِ اللّهِ وَ لَعَمْرى إِنّا لاَعْلامُ الْهُدى وَ مَنارُ التُّقى.»
خلافت فقط از آنِ کسى است که به روش رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)برود، و به طاعتِ خدا عمل کند، و به جان خودم سوگند که ما اهل بیت نشانه هاى هدایت و جلوه هاى پرفروغ پرهیزگارى هستیم.
تحف العقول ص 233
عید میلاد کریم اهل بیت(علیهم السلام)، حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام) بر محضر حضرت صاحب الزمان ارواحنا له الفدا و شیعیانشان مبارک باد.
ماه رمضان شد می و میخانه برافتاد
عشق و طرب و باده به وقت سحر افتاد
افطار به می مرد برم پیر خرابات
گفتم که تو را روزه به برگ و ثمر افتاد
با باده وضو گیر که در مذهب رندان
در حضرت حق این عملت بارور افتاد
رمضان، میقات ضیوف الرحمان، مبارک باد.
سینه ام چون دفتر اشعار من شد چاک چاک
تا کتاب قصه عشق تو تدوین کرده ام
تا بریزم پیش پایت روز دیدار اشک شوق
سالها در مکتب عشق تو تمرین کرده ام
**************************
پنجمین سالروز درگذشت پدر بزرگوار شهید عباس افشار
خادم الحسین (ع) حاج محمد افشار گرامی باد.
برای شادی روحش صلوات
**************************